اشعار شهادت حضرت امیرالمومنین امام علی(ع)
ناله كن اى دل به عزاى على
گريه كن اى ديده براى على
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
گشته سيه پوش عزاى على
عمر على عمره مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى على
ديده زمزم كه پر از اشگ شد
ياد كند، زمزمههاى على
تيغ شهادت سر او را شكافت
كوفه بود، كوه مناى على
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى على
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
پيك ظفربخش لواى على
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى على
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى على
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم يتميان ز لقاى على
مانده تهى سفره بيچارگان
منتظر نان و غذاى على
واى امير دو سرا كشته شد
خانه غم گشته،سراى على
پيش حسين و حسن و زينبين
خون چكد از فرق هماى على
خواهم اگر ملك دو عالم حسان
از دل و جان باش گداى على
سروده ی حبیب چایچیان(حسان)
***
از چه مهمان محاسن پیر من بابای من
هرکجا که حرف هجران است با من می زنی
یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم
بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی
بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم
کم بگو ،دست از سرم بردار زینب جان برو
می روی ، باشد برو در خانه ی من هم نمان
خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت
چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها
پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
گیسو یش را بر زمین می ریخت پیش پای تو
ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در
استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو
مادرم زهراست من هم دختر این مادرم
گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم
حرمت گیسوی من مانند موی او بود
کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم
نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون
رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو
هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود
ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو
ای غریب کوچه ها ،ای حیدر بی فاطمه
مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود
در بین کوچه،بین چهل نفر آن روز هم
مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود
سروده ی علی اکبر لطیفیان
***
هر چند زخم کاری روی سرم شدی
اما علاج این دل زخمی ترم شدی
ای تیغ... حاجتم که روا شد... ولی بدان
تیری به قلب غم زده? دخترم شدی
یک تن در این دیار وفای تو را نداشت
در دست دشمن آمدی و یاورم شدی
اما نه... ضربه ای که زدی رنگ کوچه داشت
آیا تو در مدینه وبال پرم شدی؟
یادت که هست... حائل در بود و با قلاف
شلاق برگ های گل پرپرم شدی
یاری قنفذ آمدی و بین کوچه ها
زخم کبود بازوی نیلوفرم شدی
***
می بینم آن زمان که به دستان حرمله
تیری سه شعبه در گلوی اصغرم شدی
می بینم آن زمان که تو در هیبت عمود
روزی خراب بر سر آب آورم شدی
سروده ی محمد علی بیابانی
***
مسجد، خموش و شهر پر از اشک بیصداست
ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
ای نخلها که سر به گریبان کشیدهاید
امشب شب غریبی و تنهایی شماست
دلها تمام، خیمه آتش گرفتهاند
صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
اما دل شکسته او در خرابههاست
سجاده بیامام و زمین لالهگون ز خون
مسجد غریب مانده و محراب، بیدعاست
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
ای چاه کوفه اشک علی را چه میکنی
دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟
باید به گریه گفت: علی حامی بشر
باید به خون نوشت: علی کشته خداست
هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر
«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
سروده ی غلامرضا سازگار
***
این چشم ها به راه توبیدار مانده است
چشم انتظارت از دم افطار مانده است
برخیز و کوله بار محبت به دوش گیر
سرهای بی نوازش بسیار مانده است
با تو چه کرده ضربه آن تیغ زهردار
مانندفاطمه تنت ازکار مانده است
آنقدر زخم ضربه دشمن عمیق هست
زینب برای بستن آن زار مانده است
آرام ترنفس بکش آرام ترب گو
چندین نفس به لحظه دیدار مانده است
از آن زمان که شاخه یاست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و دیوار مانده است
سی سال رفته است ولی جای آن طناب
برروی دست و گردنت انگار مانده است
می دانی ای شکسته سر آل هاشمی
تاریخ زنده درپی تکرار مانده است
از بغض دشمنان به توی ک ضربه سهم توست
باقی آن برای علمدار مانده است
سروده ی محسن عرب خالقی
***
حالا که نیست مادر من هست دخترت
حتی حسین هم به فدای تو و سرت
از مسجد مدینه که خیری ندیده ای
یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت
دل شوره ام شبیه هراس مدینه است
رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت
آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟
خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت
من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی
گیسوی خویش پهن کنم در برابرت
چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند
آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت
چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد
چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت
خون از بدن کنار زدن عادت من است
آن روز خون سینه و حالا سحر سرت
سروده ی علی اکبر لطیفیان
***
باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه ي خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند
مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه ،چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو
درگلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان
چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم
کاملاً در نگاه تو دیدم
مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما
بهر ما فکر معجری بردار
کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا
تیرهای سه شعبه می آرند
وای اَز مردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و
نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم
آتش ودود وچادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن
سروده ی علی زمانیان